ماه رمضون اومده و حال و هوا تغییر کرده.به نظرم میرسه که همه موجودات متوجه شدن که
روزای عزیزیه و اراده کردن که یه جور دیگه باشن.دیشب محمد درختارو آبپاشی میکرد و
میگفت دارم به درختا افطاری میدم.
امان از این انسان غافل .امان از این انسان که بی تردید در خسران و زیانه .
ان الانسان لفی خسر....
خداوندا !تو قسم یاد کردی و گفتی که ما آدما در ضرر و زیانیم .اما خداجونم،
ای محبوب بی نیاز، کمکمون کن که ما در جرگه الاالذین امنوا و عملواالصالحات باشیم .
کاری کن که با تمام وجودمان همدیگرو دوست بداریم و به پیروی از حق سفارش کنیم،
به شکیبایی در اطاعت از خدا ، به دوری جستن از گناهان و به تحمل ناگواریها....
وتواصوا بالحق و تواصوا بالصبر
یادمه یه چیزایی تو مایه های این مطالب رو پارسال برا فاطمه گلم نوشته بودم .
صفحه اول نامه رو هم محمدصالحم برا خاله جونش نوشته بود. چه روزایی بود ...
محمد صالح ما هنوز نیومده برا هممون کلاس اخلاق گذاشته بود .
اونقده با شخصیتش زندگی کرده بودیم که هیچ کس نمیتونست ادعا کنه که
اون هنوز پا به این دنیا نذاشته .
این روزا برام روزای عزیز ،اما سختیه .هر چند میتونست از این
سخت تر هم باشه .بعضی وقتا فکر میکنم اگه نظر لطف و رحمت خدا نبود
و یا اگه ما از نعمت داشتن ائمه محروم بودیم ، چقدر دنیا بی معنی بود.
چقدر مشکلات برا آدم بزرگ وغیر قابل تحمل میشد ...
خداجونم! همین حالا تو را به خاطر نعمت اهل بیت (ع ) شکر میکنم.شکر،شکر و
هزاران بار شکر.
راستشو بخواید قرار نبوده من این رمضان را روزه باشم. تعجب کردید ،نه؟
ماجراها داره .براتون میگم .اما الآن نه.پس تا بعد.....