هي واااااااااااااااااااااااي من
زمستون شد و من تنبل هيچي براي نانازم ننوشتم
البته اينجا كه بيشتر بهاريه تا زمستون ، نمي دونم هوا چشه كه سرد نميشه ، البته هواشناسي ميگه تا يكي دو روز ديگه برف مياد ، اميدوارم بياد تا ما يه برف بازي بريمممممممممم
اين روزها بدجور داره به يكنواختي ميره ، البته مطمئنم كه با رسيدن به پايان بهمن حتما" حال و هواها عوض ميشه و حس عيد همه چي رو عوض مي كنه ، البته ما يه كوچولو زودتر سراغش رفتيم و ديشب سه تايي رفتيم بازار و يه سري لباس براي عيدش خريديم ،
اينقدر عجوله كه نگو ، كافيه بهش بگيم 2 ماه ديگه جايي عروسي دعوتيم كه آشوب بشه كه من چي بپوشم و موهامو چطور درست كنم و چطور برقصم و كلي بررسي ريزه كاري هاي ديگه مراسم ، كه ما تا اونجا كه بتونيم مي گذاريم از برنامه هاي آينده خبردار نشه كه كمتر استرسي بشه
هر چي من استرسي نيستم رو اين موضوعات ، سارا برعكسه
برنامه هاي كلاسيش هم همچنان برقراره
كلاس كاراته رو روزهاي فرد ميره و الآن در حال تمرين هستن براي گرفتن كمربند بنفش در اسفند ماه
كلاس پيانو هم مي ره و خيلي باهاش راحته و دوسش داره ، اصلا" مشكلاتي كه براي بلز و فلوت داشتم رو براي اين ندارم ، نه كه ديگه كاملا" با نتهاش آشناست ، ديگه هر وقت هوس كنه مي ره پشت سازش مي شينه و تمرين كي كنه ، استادش از كارش راضيه و فقط از اونجايي كه اين اولين مربي مرد هست( كه البته همسن بابابزرگه ساراست) سر كلاس خجالت ميكشه .... البته از روز اولي كه رفت الآن خيلي بهتره تو تمرين كردنهاي كلاسيش
يه بوس ِ كوچولو به من مي دي ؟