ریحونه ی بهشتی!!

کودکان گلهای زندگی ماهستند.بیاییدآنهارادرپرتوخورشیددین بپرورانیم.مبادادر خزان جاهلیت مدرن و زمستان سردغفلت پرپرشو ند.

ریحونه ی بهشتی!!

کودکان گلهای زندگی ماهستند.بیاییدآنهارادرپرتوخورشیددین بپرورانیم.مبادادر خزان جاهلیت مدرن و زمستان سردغفلت پرپرشو ند.

کلام مولا

گزیده هایی از نامه امام علی (ع) به فرزندش امام حسن (ع) : 

 ای پسرم! نفس خود را میزان میان خود و دیگران قرار ده، پس   آنچه را که برای خود دوست داری برای دیگران نیز دوست بدار 

  و آنچه را که برای خود نمی پسندی، برای دیگران نیز مپسند. ستم روا مدار، آن گونه که دوست نداری به تو ستم شود.  

 آنچه نمی دانی نگو، گرچه آنچه را که می دانی اندک است. 

  آ نچه را دوست نداری به تو نسبت دهند، درباره دیگران مگو .   

 تلاش در جمع آوری زاد و توشه : 

 بدان راهی پر مشقت و بس طولانی پیش روی داری، در این 

  راه بدون کوشش بایسته، تلاش فراوان، اندازه گیری زاد و 

  توشه و سبک کردن بار گناه، موفق نخواهی بود. 

  بیش از تحمل خود بار مسئولیت ها بر دوش منه، که سنگینی 

  آن برای تو عذاب آور است. 

 اگر مستمندی را دیدی که توشه ات را تا قیامت می برد، و فردا 

  که به آن نیاز داری به تو باز می گرداند، کمک را غنیمت بشما ر 

  و زاد و توشه را بر عهده و دوش او بگذار. 

 و اگر قدرت مالی داری بیشتر انفاق کن و همراه او بفرست، 

  زیرا ممکن است روزی در رستاخیز در جستجوی چنین فردی 

  باشی و او را نیابی. 

 به هنگام بی نیازی، اگر کسی از تو وام خواهد غنیمت بشمار، 

  تادر روز سختی و تنگدستی به تو باز گرداند. 

 بدان که در پیش روی تو گردنه های صعب العبوری وجود دارد 

  که حال سبک باران به مراتب بهتر از سنگین باران است، و 

  آنکه کند رود حالش بدتر از شتاب گیرنده می باشد. 

 و سرانجام حرکت، بهشت و یا دوزخ خواهد بود. پس برای 

  خویش قبل از رسیدن به آخرت،  وسایلی مهیا ساز و جایگاه 

  خود را پیش از آمدنت آماده کن، زیرا پس از مرگ عذری پذیرفته 

  نمی شود و راه بازگشتی وجود ندارد. 

 

قصه ی ما...

به نام بی همتای مهربون.

یه روز و روز گاری ، توی  این دنیای بزرگ، یه گوشه ای از این عالم ، یه زوج خوش قلب و مهربون بودن که دلشون میخواست زندگیه عاشقانه و خداپسندانه ای داشته باشن. خدای خوب و مهربون هم هر روز لطفشو در حق اونا کامل و کاملتر میکرد. تا اینکه این خونواده ی دونفره یه روز شدن سه نفره!

وای که چه ذوقی میکردن این گل بابا و گل مامان. رنگ و روی زندگیشون قشنگ تر شده بود. با همدیگه مهربونتر شده بود. به هم بیشتر میرسیدن. خلاصه، جونم براتون بگه کبوترای عاشق قصه ما روزهارو میشمردن تا جوجه نازشون وارد جمعشون بشه. خداجون مهربون که دید اینا به این نوگل نورسیده خ خ رسیدن و براش سنگ تموم گذاشتن حیفش اومد که بذاره این گل بهشتی بیاد به این دنیای نه چندان قشنگ. نی نی ناز رو برای  چهار روز آورد پیش مامان و بابای قصه ی ما. و اونوقت خوب مهرش توی دلشون رفت و خدا مطمئن شد که محمدصالح رو هیچوقت فراموش نمیکنن، اون نی نی ناز رو برد توی بهشت باصفاش. پیش مهربونترین آدمای دنیا.

مامان و بابا خ ناراحت شدن و گریه کردن. اما این شروع ماجرا بود. خ نگذشت که اونا متوجه لطف همیشگی خدای مهربون شدن و سجده ی شکر به جا آوردن و از خدا خواستن که بازم به اونها توفیق بده تا بتونن باغبون گلهای دیگه باشن. خدا که از بابایی راضی بود مامانی رو هم بخشید. بعد به اونا م‍ژده ی اومدن یه گل خوشبوی دیگه رو داد. حالا این خونواده ی سه نفره شدن چهار نفره!

 نی نی گل چشمای نازشو به روی این دنیا باز کرد. همه رو دید . اما چشمش دنبال یکی دیگه بود. یه آقای مهربون که مامانی قصه شو بارهای بار قبل از دنیا اومدن براش تعریف کرده بود. اباصالح مهربان.

این جوجه تازه رسیده هی گریه میکرد و بهونه میگرفت. مامانی بهش گفت: پسرم غصه نخور . بالآخره آقا رو هم میبینی. تو هم مثل داداش صالحت نذر مولایی. شاید الآن کمی زود باشه. تو باید الآن شیر بخوری تا قوی و بزرگ بشی. برای اباصالح یار باشی و یاور.

آره جونم نی نی گل ما (محمدمهدی) که قراره سرباز مولا باشه الآن هفت ماهه است و مامان با هزار امید و آرزو داره به اون آب و دونه میده تا قد بکشه و  بزرگ و بزرگتر بشه. . .

خدایا تو که اینقده مهربونی و بخشنده بیشتر از این چشمای مارو منتظر نذار.  

اللهم عجل لولیک الفرج

 

سرباز کوچک مولای بزرگوارم