ریحونه ی بهشتی!!

کودکان گلهای زندگی ماهستند.بیاییدآنهارادرپرتوخورشیددین بپرورانیم.مبادادر خزان جاهلیت مدرن و زمستان سردغفلت پرپرشو ند.

ریحونه ی بهشتی!!

کودکان گلهای زندگی ماهستند.بیاییدآنهارادرپرتوخورشیددین بپرورانیم.مبادادر خزان جاهلیت مدرن و زمستان سردغفلت پرپرشو ند.

محمدحسین مهمون عزیز ما

سلام. امروز روز خوبی بود . چون قبل از ظهر یکی از دوستای خوبمون که از سادات عزیز هستن بهمراه گلپسر نازش یعنی محمدحسین جون تشریف آوردن خونمون. اینم عکسش:





به امید دیدار محمدحسین عزیز!



ما و مختارنامه

همیشه به تاریخ علاقه داشتم بویژه به تاریخ اسلام. البته علاقه ی من در حد مطاله آزاد بوده نه خوندن تاریخ درسی و امتحان دادنش!

تاریخ پر است از پند و عبرت برای اهل بصیرت.

فیلمهای تاریخی رو هم دوست دارم. جدیدا هم که فیلم *مختارنامه* شده برنامه هفتگی ما: جمعه ها ازشبکه 1، یکشنبه ها شبکه قرآن، دوشنبه ها مجددا شبکه 1، پنج شنبه ها شبکه قرآن


ناگفته نماند که علاوه بر پیامهای بازرگانی تزنون(تلویزیون به زبان م م گلک ما!) من و محمدجان به نوبت با م م گلک و امیرعلی جون سرو کله میزنیم.

حکمت اینهمه پیگیری مختارنامه اینه که بخشهایی را که نتونستیم بینیم ، را در تکرار ببنیم .

همیشه ناراحت این بودم که چرا ما ایرانیهای مسلمان با داشتن اسطوره های واقعی و تاریخی ذهن بچه هامون را پرمیکنیم از شخصیتهای افسانه ای جومونگ و موه یول و مردعنکبوتی و ....


محمدمهدی جان که احتمالا از این ایده مادر بهره برده ، سنگ تموم گذاشته و خودش را در شخصیت مختار میبینه. ما هم باوسواس تمام شخصیتهای فیلم را براش بازگو میکنیم.







محمدمهدی جان در حال تماشای تزنون!





برگشتن روزگار سهل است...*

از لباسهای محمدمهدی هیچی نگه نداشتم،بجز چند تا برای یادگاری. آخه اصولا یادگاری نگهداشتن رو خ دوست دارم.چند روز پیش یکیشون برداشتم و تن امیرعلی جون کردم. جل الخالق چقدر به محمدمهدی شبیه بود!

 با ذوق و شوق محمدم را صدا کردم و بهش گفتم: &ببین چقدر بهش میاد. انگار همین دیروز بود که اینو تن محمدمهدی جان میکردم.& همین طور که با محمد عزیزم غرق تماشا ی امیرعلی بودیم گفتم: *یارب نظر تو برنگردد   برگشتن روزگار سهل است...*

 

 

گاهی که به محمدعزیزم و گلپسرهام نگاه میکنم با تمام وجود خدارو شکر میکنم چون اینها عشقهای وجود من و بزرگترین نعمتهای زندگیم هستند. و من چقدر خوشبختم که اونهارو دارم.

خداوندا سلامتی بهشون ارزانی کن و اونهارو از من نگیر. خدایا محمدصالح عزیز من پیش بهترین بندگان توست و من یقین دارم جاش خوبه. به من و محمدعزیزم نیرویی عطا کن تا امیرعلی و محمدمهدی را آنچنان که شایسته است تربیت کنیم و آنگاه در جایگاه رضایت تو همه ی خانواده دور هم جمع بشیم...

 آمین یا رب العالمین

 


امیرعلی جون کم کم داره غلت میزنه. اشیا رو میتونه تا حدودی بگیره. امروز برای دقایقی توی روروئک نشست. محمدمهدی چقدر کیفور بود وقتی داداشی رو هل میداد!