عکس بچه ها

سلام

این مهدیه است ...

مهدیه

اینم محیای ۷ ماهه ...

محیا

محیا

اینجا محیا ۳ - ۴ ماهشه ...

محیا کوچولو

گرفتاری های من

سلام 

 من با همه ی گرفتاری هام باز اومدم الان من مامان دو تا دخترم میدونین که نی نی م ۲۹ اذر دنیا اومدالان سه ماهست مهدیه م سه ساله ستچی بگم از گرفتاری هام اول که محیا اومد مهدیه حسودی ش بدجوری گل کرده بود از حسادت کارهای خطرناک میکرداما الان از بس دوسش داره که به قول خودش یه دنیای بزرگ خواهرم و دوست دارماز دستش اسیرم مثلا نمیشه تنهاشون گذاشت داشتم جارو برقی میزدم دیدم صدای جیغ محیا میاد بدو رفتم دیدم مهدیه بی خیال داره لپ محیا رو می کشه و می خوره . لپش باد کرده بود مثل لبو هم قرمز شده بود .
یا مثلا هر چی میخوره می خواد به محیا هم بده مثل انجیر و نون .
محیا گریه اومد من هم باید برم پیشش تازه این همه رو هم پسر سایه جون خواهرم  (علیرضا) نوشته .
تا بعد

محیا

سلام

من سایه ام خواهر سحر

دو روز پیش سحر به سلامتی صاحب یه دختر ناز دیگه شد به اسم محیا

محیا

من که هنوز ندیدمش ولی این عکسش نشون میده که چقدر شبیه خواهرشه . البته این تنها عکسیه که برام فرستادن و عکسهای قشنگ دیگه ای هم داره که هنوز نفرستادنش . هر وقت رسید اضافه میشه . وقتی هم بدنیا اومد ۳۲۰۰ بود .

نایت اسکین

مهدیه هم داره کم کم با عینکش کنار میاد . به لطف تلویزیون که شخصیتهای برنامه هاشون گاهی با عینکن اونم زیاد بهانه نگرفته . ولی وقتی خسته میشه درش میاره و راضی کردنش سخت میشه

تازگیا هم هر کی میاد همش دور نی نی جمع میشن و کسی زیاد مهدیه رو تحویل نمیگیره اونم وقتی مامانش میگه در اتاقو ببند اتاق سرد میشه و نی نی سرما میخوره ، در و باز میکنه میگه بذار نی نی سرما بخوره ببرینش دکتر امپولش بزنه گریه کنه  بعضی وقتام جیغ میزنه نی نی رو بغل نکنین خواهر منه !

* اطلاعات دیگه به همین پست اضافه میشه تا سحر خودش راه بیفته و خودش پست بذاره

عينك

سلااااااام

اول عذرخواهي ميكنم كه مطالبم شكلك نداره كه بامزه بشه چون با موبايلم آپ ميكنم شكلك نداره (شکلکهای این مطلب توسط سایه گذاشته شد . با تشکر مدیریت پااااااااارک)

خوب بگذريم ... مهديه رو بردم سنجش بينايي ، گفتن چشاش ضعيف بايد عينك بزاره واي خدا مگه يه بچه ٣ ساله ميتونه عينك بزاره اونم يه بچه ي لجباز برام دعا كنين لطفا خيلي براش نگرانم آخه تازه داشتم باهاش كل كل ميكردم كه آمادش كنم براي آخراي اين ماه كه خواهرش بدنيا مياد حسودي نكنه

من كه توكل ميكنيم به خدا خودش كمكم كنه شمام دعا كنين اميدوارم زودتر بتونم آپ كنم و مطالب جالب براتون بنويسم،سايه جونم يه موووووچ براتون ميفرستم همه تونو دوست دارم ممنونم كه بهم سر ميزنين و شرمنده ، گفتم كه با موبايل نميتونم بهتون سر بزنم اميد كه به زودي امكاناتم زياد شه تا بعد موچ

سلام به همگي
سايه عزيز و مهتاب جون اميدوارم بهتان خوش بگذره من يه مطلب بلندبالا نوشتم دستم رفت رو يه دكمه همش پريدو منو شوكه كرد ديگه حال ندارم همشو بنويسم به جاي مام (من و مريم)كه امشبم به خاطر دير اومدن مردها با هميم خوش بگذرونين

كمي هولم

سلام سايه جونم باورت ميشه من دارم باگوشيم به روز ميكنم :-S بچه هاتو ببوس به مهموناتم سلام برسون:-*ببخش دلم ميخواد بيشتر بنويسم ولي خيلي هولم ببينم اصلا ثبت شده نوشته هام يا نه:-D

قدم به قدم تا دو سالگی

سلام

دخمر کوچولوی من 28 این ماه دو ساله میشه خیلی خیلی به نظرم بامزه شده مثلا سفره رو پهن میکنه ظرفها رو میاره . تازه تا چند روز پیش به سلام میگفت ( لابلی ) الان میگه سَ لام به خاله هاش میگه کاله .عمو محسن (موسین) هر کلمه ای که میشنوه سعی میکنه تکرارش کنه . خیلی به کتاب علاقه داره و هم دلش میخواد براش بخونم هم اینکه خودش کتابو ورق میزنه و با زبون خودش برا خودش میخونه و دیوونه ی توپه ! هر جا یه دایره میبینه میگه توپ . از جلو مغازه ها که بیرونش توپ اویزونه که داریم رد میشیم دیگه نمیتونیم رد بشیم . باید حواسشو به جای دیگه پرت کنیم و بدو از جلو مغازه رد شیم . انواع و اقسام توپ ها رو داره ولی تا یه توپ دیگه هم میبینه بازم دلش میخواد . تو خونه همش با من و باباش توپ بازی میکنه و خیلی حرفه ای توپو شوت میکنه

 ما (من و نی نی) چند روز که مهمان کاله سایه ی مهدیه ایم اخه بابای مهدیه رفته ماموریت.دلم برای سایه جون می سوزه که مجبوره این چند روز ( که ایشاالاه زیاد طولانی نشه) جیغ های دخمرم تو دعوا با نی نی خودش رو تحمل کنه.

من اگه به روز نمیکنم چون به اینترنت دسترسی ندارم خونه ی مامان یا خواهرام که میرم اصلا وقت نمیکنم به روز کنم الانم چون چند روزه خونه ی سایه جونم ، بچم مشغوله و زیر دست و پای من نیست دارم مینویسم.اصلا از دستش نمیتونم به کامپیوتر نزدیک بشم. اول میخواد بغلم بشینه و کاملا مسلط بشه به کیبورد و موس بعد شروع کنه به انگولک و تا بخوام یه انگشت به موس یا کیبورد بزنم جیغ بنفش میکشه . مجبورم سرشو گرم کنم و اصلا طرف کامپیوتر نرم .

 

از همین الان تو فکر برگذاری تولد مهدیه ام! به نظر شما خوب میشه اگه 100 تا بادکنک باد کنم و وقتی مهمونا اومدن و تولد شروع شد همه رو از تو اتق خواب بریزم بیرون یا همون اول بادکنک ها زیر دست و پا باشه؟

کیکش رو چه جوری سفارش بدم؟

پارسال چون بابای مهدیه نبود تولد نگرفتیم.حیف که سایه نمیتونه بیاد چون راهش دوره.

هنوزم از شیر نگرفتمش . نمیخوام از شیر بگیرمش . میترسم . نمیدونم چیکار میکنه . گوششم تازه سوراخ کردیم و هنوز در مرحله ی ضدعفونی کردن و چرخوندنه

اولین تولد

اینو خاله سایه برای خواهرزاده ی گلش مینویسه :

سلام مهدیه جونم   

خاله دیگه یه ساله شدی ... با اینکه دندون نداری ولی دیگه خانوم شدی ...   

تولدت مبارک جیگر خاله ...   

 

اینم یه عکس قدیمی از مهدیه جونم

الان مهدیه کوچولو خیلی شیطونک شده . مبل و میگیره و تاتی میکنه ... از سر و کول بابا و مامانش بالا میره ... کم کمک داره به حرف میاد و چیزایی رو میتونه بگه .

الهی بمیرم براش که ماهاست که ندیدمش و دقیقا از کارایی که بلد شده با خبر نیستم .

مهدیه جونم الهی همیشه سالم باشی خاله جونم

بچه ها خواهرم سحر مدتیه که به خاطر کار همسرش دور از خونه اش زندگی میکنه . مدتیه که اصلا دسترسی به نت نداره

منتظرش بمونین ...


تازه چند وقت قبل هم خانوادگی یه مریضی سخت گرفته بودن که نگوووووووو

عموی مهدیه خوکی شد و مهدیه و بابا و مامانشم مثل بوق کامیون سرفه میکردن ...

الانم دختر کوچولومون چند ماهه که وزن اضافه نکرده !

 

سلام به همگی من دوباره اومدم

سایه جون سلام مخصوص به تو   

مهدیه من الان تو ۸ ماهه (دندونم نداره)  

من خیلی وقت نمی کنم بیام از دست این مهدیه خانوم(نه که قبلا همش این تو بودم  )

الانم دخملم نشسته با سیم اصلی کامی بازی می کنه و الانه که بکشدش بیرون  

پس باید برم دیگه

کاری باری ؟امری فرمایشی؟

بای بای تا اطلاع ثانوی  

دوباره اومدم

سلام

اولین بار که بعد از مامان شدن دارم آپ میکنم

یه کم هولم الان

راستی یادم رفت عیدتون مبارک

نی نی من تو ۵ ماهه

الهی بمیرم دهنش برفک زده

(مامانا خوب میدونن چی میگم)

امیدوارم بتونم بیشتر بیام

تا بعد