ریحونه ی بهشتی!!

کودکان گلهای زندگی ماهستند.بیاییدآنهارادرپرتوخورشیددین بپرورانیم.مبادادر خزان جاهلیت مدرن و زمستان سردغفلت پرپرشو ند.

ریحونه ی بهشتی!!

کودکان گلهای زندگی ماهستند.بیاییدآنهارادرپرتوخورشیددین بپرورانیم.مبادادر خزان جاهلیت مدرن و زمستان سردغفلت پرپرشو ند.

بازم خودمونی

ازوقتی که اومدیم تو این شهر و از دوستا و خونواده ی عزیزم فاصله گرفتم، واقعا تنها شدم.

چندین عامل میتونست ناراحتی های منو تشدید کنه.اول از همه رفتن پسرم، پاره ی تنم ، جگرگوشه ام محمدصالح.

دوم: دور شدن از خونواده و دوستای خوبم از جمله زهرا.

بعد از اون هم  دور شدن از محیطی متنوع  و اومدن به یک شهر کوچیک و آروم ...

به قول محمد عزیزم هر کدوم از اینها به تنهایی میتونه عاملی باشه که آدمو واقعاً ناراحت و دلگیر میکنه.

اوایل که اومده بودیم اینجا، من مرده ی متحرکی بیشتر نبودم .شبا با یاد محمد صالحم میخوابیدم و اولین چیزی که بعد از بیدار شدن از خواب به یادم می اومد رفتن محمدصالحم بود.

مسئله ای که منو بیشتر از هر چیزی داغون میکرد این بود که میون افکار مختلف غوطه ور بودم .انسان هر لحظه از جانب خدای مهربون داره امتحان میشه.گاهی این امتحانا توی امورات  روزمره اتفاق می افته وما کمتر فکر میکنیم که شاید الآن همون لحظه ی امتحان خداونده.

اما رفتن محمدصالحم طوری بود که من یقین داشتم خداوند منو توی بوته ی آزمایش گذاشته. حالا من میبایست بهترین و کاملترین  رفتار رو از خودم نشون میدادم تا به خودم و خدای خودم ثابت کنم که من واقعا میتونم مثل مادرای شهدا باشم.

گاهی که زندگینامه ی شهدای بزرگوارمون رو میخوندم با خودم فکر میکردم منم اگه جای اونا بودم رفتاری صبورانه مثل اونها میداشتم. چون اونا از اینکه شهداشون راه درست رو رفته مطمئن هستن. اونا یقین دارن که شهیدشون الآن در جوار ائمه-ع- هستن وبه سعادت ابدی و بهشت برین رسیدن.

با این افکار نه اینکه کار اونها رو کم ببینم ،نه. خودم رو بیش از اونچه که بودم تصور میکردم.

از وقتی که پسرم گلم پاشو به زندگی ما گذاشته بود اونو نذر ائمه-ع- کرده بودم. نذر کرده بودم و با خودم عهد کرده بودم  که طوری تربیتش کنم که جونشو برا آقا و مولامون ،اباصالح عزیز بده. اسمش رو هم به عشق آقای غریبمون گذاشته بودم "محمدصالح"

 

الآن خداوند منو امتحان کرده بود و من میبایست به داد خودم میرسیدم تا بیشتر از این پیش ائمه بی آبرو نشم.

کم آورده بودم .و درک کردم که چه کار سنگینی رو ادعا کردم...

خداوندا ! مگر تو به فریاد ما برسی .

بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد....

 

روزاو شبای سختی رو پشت سر گذاشتم . هرقدر که در مقابل مهربونیها و محبت خدا بگم بازم جا داره. خدای که همسر خوبی مثل "محمدهادی" رو به من داده که واقعاً بودنش برای من مایه ی  آرامشه.

خداوندا تورو به خاطر وجود نازنین محمدم شکر میکنم....

 

خدایا تو رو به خاطر نعمت خانواده ی خوب، خواهرا و برادرای گلم ، شکر میکنم.  خدایا ! پدر ها و مادرهارو در پناه خودت حفظ کن و به اونا عمر طولانی و بابرکت عطا کن.

 

خدایا! دوست خوب بهشت دنیاست . بابت دوستای خوبی که به من دادی ازت ممنونم. خدایا دوستای خوبم رو عاقبت بخیر کن...

خدایا! زهرای خوبم رو بحق حضرت زهرا –س-  در زندگی دنیا و آخرتش ، سعادتمند کن.

 

خدایا! تورو بابت نعمت اهل بیت-ع- شکر میکنم. که اگر اونا نبودن معلوم نبود چه بلایی سر ما می اومد.

خداوندا ! من داشتم هلاک میشدم و این تو بودی که به داد من رسیدی.

 

نمیدونم تا حالا براتون پیش اومده یا نه. من اصلاً توی زمان حال زندگی نمیکردم. حتی گاهی نمیشد گفت که گذشته. من اصلاً زندگی نمیکردم.

من میبایست با استفاده از نعمتهای اطرافم خودم رو نجات میدادم .و این خود من بودم که میتونستم بیش از هر کس دیگه ای به خودم کمک کنم. من میبایست خودم رو از اون باتلاقی که توش گیر افتاده بودم بیرون میکشیدم. همه ی اطرافیانم دستاشونو برای کمک کردن بطرف من دراز کرده بودن و این من بودم که باید دستم رو جلو میبردم و دستشونو میگرفتم ...

 

این نیرو از من سلب شده بود و توان ای کار رو نداشتم.بالآخره این پسر خوبم محمدصالح بود که به داد مامان پر از گناهش رسید.

ازش خواستم برام دعا کنه . گفتم مولا که به من نظر نمیکنه تو ازش بخواه. تو ... مگه من تورو به راه اون ندادم .  

گفتم:پسرم ،صالح به داد مامان برس .دیگه نمیتونه...........

 

 

 

 

 و مولا به داد من رسید.مثل همیشه...

یه روز عصر جمعه ...

چه کارایی که این غروب جمعه نمیکنه....

 

مولای خوبم تو مارو هیچوقت فراموش نکردی و نمیکنی . این ما هستیم که با بی معرفتیمون دل مهربون تو رو میرنجونیم.

 

..رفتم سراغ مفاتیح الجنان. رفتم تا بیان ائمه رو برای دوای دردم بکار بگیرم. چه دعاهای نابی.

چه لذتی داره دوای درد رو از اونی بخوای که درد رو داده.

 

 

"یا مَنْ تُحَلُّ بِه عُقَدُ الْمَکارِهِ"

ای خدایی که ناگواریهای عالم به او گشایش میابد

 

"وَ یا مَنْ یَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدایِد"

ای خدایی که سختیهای جهان به او آسان میگردد

 

(دعای رفع فقر و ترس وتنگی سینه و ...از امام سجاد-ع-   صحیفه ی سجادیه)

 

توی این جهان امروزی که انواع داروهای آرامبخش با حداکثر تاثیر دارویی هنوز نتونستن انسان رو به آرامش برسونند،بدون شک اون روزنه ی امید در این روز وانفسائی که هیچکس بفریاد دیگری نمیرسه "دعا"ست .باید رو به دعا آورد و آهسته آهسته شروع به خوندن دعا کرد. ادعیه رو زمزمه کرد.

با خوندن دعا این سؤال رو از خودم پرسیدم که چرا اینهمه مردم از جمله خودم ،این داروی روحی و معوی رو که واقعاً آروم بخشه رها کردیم و رفتیم دنبال داروهای که با درمان یه عضو،ده عضو دیگه رو بهم میریزه .

ما آدما حاضریم ساعتها و بلکه روزها و ماهها توی نوبت این دکتر و اون دکتر باشیم و انواع داروهایی رو امتحان کنیم که عاقبت اون معلوم نیس چی میشه. در حالیکه هیچ پزشکی حاضر نیست برای کوچکترین نسخه ی خودش ضمانت سلامتی کامل رو بده.

واقعاً ما آدما چی فکر میکنیم که حاضریم اینهمه در  برابر درمانهای مشکوک وقت صرف کنیم ، اما برای درمان حتمی خودمون حاضر نیستیم نیم ساعت وقت بذاریم و از دعا کمک بگیریم.

 

حاضریم برای نسخه ی احتمالی فلان پزشک توی فلان کشور ،مقدار زیادی پول و هزینه صرف کنیم ،اما یک دهم ! نه یکهزارم اونو هم حتی حاضر نیستیم در راه خدا و برای سلامتیمون "صدقه" بدیم.

 

از علوم دیروز گرفته تا امروز ،از دانشمندان شرقی گرفته تا دانشمندان غربی ، این مسئله رو باور دارند که "ارتباط با خدا و مبدأ مذهبی" میتونه بدترین و لاعلاجترین بیماریهارو درمان کنه.اما ماها چقدر غافلیم..

یکی از بهترین روش تأثیر دعا و اذکار-اونطورکه  در روایات و حتی در کتب روانشناسی مطرح شده- اینه که انسان موقع شروع دعا یا ذکر و یا هر اقدام درمانی ،به اون عمل ویا نحوه ی درمان یقین داشته باشه و اون کار رو با اعتقاد کامل سبب درمان خود ویا حل کننده ی مشکل خودش بدونه.

از این مطلب معلوم میشه که چرا در بعضی مواقع اثر میکنه و بعضی مواقع نه؟!

و اون،اینه که انسان برای انجام هر دعا یا ذکر و... بایستی از تمرکز حواس کافی و اعتقاد لازم برخوردار باشه.تا دعا تأثیر گذار بشه. وگرنه اگر دعا طبق عادت و یا بخاطر اینکه همه انجام میدن منم انجام بدم،ویابه علل متفاوت انجام بشه،بدون شک هیچ تأثیری نخواهد گذاشت.چنانچه این قاعده و قانون توی درمانهای جسمی هم مؤثر بوده و هست.

مثلاً اگه مریضی به یک دکتر خاص اعتماد داشته باشه و درمان خودش رو فقط به دست اون ببینه ، اگه اونو پیش بهترین متخصصهای دنیا هم ببرن ، تأثیر همون دکتر موردنظرش رو که بهش اعتقاد داره ،نخواهدداشت.

یکی از علتهای تشکیلات پزشکان  از قبیل: در نوبت گذاشتن مریض،اطاق در اطاق بودن مطب، تجهیزات پرهیبت کنار دست دکتر و...همینه که این "اعتقاد و اعتماد" رو در اکثر مریضها بوجود میاره. بطوریکه گاهاً میبینم مریض قبل از شروع درمان و مصرف داروهای تجویز شده،علائم بهبودی رو نشون میده. واین علتی جز جنبه ی روانی و خوددرمانی که توسط فلان پزشک صورت گرفته،نداره.

اما "دعا" علاوه بر اینکه خالق و آفریننده ی همه ی ما انسانها، ما را به اون فرامیخونه،

اُدْعونی اسْتَجِب لَکُم

بخوانید مرا،تا اجابت کنم شمارا

 علاوه بر جنبه ی روانی "خوددرمانی" جنبه ی "خدادرمانی " رو هم داره.

هر انسانی به میزان اعتقادش ،میتونه از دعاها و اذکار و ارتباط خودش با مبدأ آفرینش ،بهره ی کافی رو ببره و از کسانیکه سالها و ماهها باصرف هزاران هزینه های عجیب و غریب در صف مطب این و آن هستن جلو بزنه .خودش رو درمان کنه.مشکلاتش رو نه با انسانهای مانند خود، بلکه بوسیله "دعا" با خالق خودش در میان گذاشته و به آرامشی که ناراحتی به دنبال نداره، برسه.چه زیبا فرمود:

اَلا بِذِکْرِاللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ

آگاه باش که دل بیاد خدا آرام میگیرد...

 

نظرات 2 + ارسال نظر
محمدی دوشنبه 10 دی‌ماه سال 1386 ساعت 08:43

سلام. این قدر حرفاتون دلنشین و قشنگ بود که فقط می تونم بگم عالی بود،نه چیز دیگه ای!
فقط حیف که آدرس سایتتون رو خیلیا ندارن.
مطمئنم خیلی میتونه مفید باشه.

fm دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 23:03

سلام
منم به حرفای زیبایی که زدی اعتقاد کامل دارم چون به بنده هم دقیقأ این قضیه تو ی واقعیت زندگیم ثابت شده
منم یه شب از اعماق وجودم خدا رو صدا کردم و تأثیرش رو همیشه توی زندگیم می بینم
آرامشی رو که اون شب خدای مهربونم بهم داد هنوز توی زندگیم حس می کنم . نمی گم دیگه بی قرار نمی شم ولی دیگه هیچ وقت اون سر در گمی و تنگی سراغم نمیاد . خدا ی خوبم به من فهموند که زندگی با همه سختیاش هم شیرین و دوست داشتنیه
اصلأ انسان در سختی خلق شده یه سختی زیبا . شاید قشنگ نباشه ولی زیباست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد